قاجار

قاجار

ایل قاجار

ایل قاجار یکی از طایفه های ترکمان بود که بر اثر هجوم مغول از آسیای مرکزی به ایران آمدند. این طایفه در آغاز قیام صفویان به خدمت ایشان درآمدند و از آنزمان شأنی یافتند. شاه عباس بزرگ یک دسته از آنان را در استرآباد یعنی گرگان امروزی ساکن کرد.

پس از شورش افغانان رئیس ایشان که فتحعلی خان نام داشت با طایفه خود به یاری شاه طهماسب دوم شتافت اما به تحریک نادر که نمی خواست رقیبی داشته باشد کُشته شد. پسر او محمدحسن خان پس از مرگ نادر به ادعای سلطنت برخاست و آخر از کریم خان زند شکست خورد و کشته شد و خان زند یکی از پسران او را که آقا محمدخان نام داشت در شیراز به عنوان گروگان نزد خود نگه داشت.

آقا محمدخان

همین که کریم خان درگذشت آقا محمدخان به شتاب از شیراز گریخت و به استرآباد رفت و به سرپرستی ایل قاجار آهنگ تسخیر کشور کرد. زد و خورد میان آقا محمدخان و جانشینان کریم خان چندین سال طول کشید و همیشه خان قاجار فاتح بود. اما چون نوبت سلطنت به لطفعلی خان رسید آن جوان رشید با آنکه سپاه فراوانی نداشت چند بار آقا محمدخان را شکست داد. سرانجام چون حاجی ابراهیم کلانتر شیراز که وزیر شاه زاده زند بود به او خیانت کرد لطفعلی خان ناچار به کرمان پناه برد و آقا محمدخان آن شهر را محاصره کرد. آنجا هم یکی از سران سپاه، به خیانت، دروازه شهر را به روی لشکریان قاجار گشود. لطفعلی خان به بم گریخت و حاکم بم او را گرفتار کرد و به کرمان فرستاد. آقا محمدخان که بی رحم و کینه توز بود بیشتر مردمان کرمان را به گناه آنکه از لطفعلی خان پشتیبانی کرده بودند کور کرد و چشم های آن شاهزاده دلاور را نیز کند و آخر او را در تهران کُشت.

تسخیر گرجستان

در این زمان والی گرجستان که فرمانبردار ایران بود به سرکشی پرداخت و خود را در پناه دولت روسیه قرار داد. آقا محمدخان با شتاب تمام لشکر به گرجستان کشید و تفلیس پایتخت آن را فتح کرد و به تهران بازگشت.

تاج گذاری

در این هنگام سراسر ایران جز خراسان زیر فرمان آقا محمدخان درآمده بود. خان قاجار وقت را برای تاج گذاری مناسب دید. در سال 1210 در تهران که پایتخت او بود تاج شاهی برسر نهاد.

فتح خراسان

شاه قاجار پس از تاج گذاری رو به خراسان گذاشت شاهرخ نواده نادر چون دید که نمی تواند پایداری کند از در اطاعت درآمد. آقا محمدخان که بسیار مال دوست و لئیم بود با شکنجه همه جواهرهای نادری را از اوگرفت و خود او را به مازندران فرستاد و آن شاهزاده نابینا در راه جان سپرد.

لشکرکشی به گرجستان

در این حال خبر رسید که روسیه به گرجستان لشکر فرستاده است. آقا محمدخان باز با لشکریان خود به گرجستان تاخت. اما پیش از آنکه جنگی دربگیرد سه تن از خدمتکارانش از بیم جان خود او را کُشتند. مرگ آقامحمدخان در سال 1211 روی داد.

صفات آقا محمدخان

این مرد که در کودکی به دست دشمنانش ناقص شده بود در بی رحمی و سنگدلی مانند نداشت. کشتار و کورکردن گروه بزرگی از مردم ایران که به فرمان او انجام گرفت او را در بی رحمی هم شأن چنگیز و تیمور قرار داد. اما باید دانست که پس از آشوبی که در ایران براثر کشته شدن نادر برپا شد این مرد جنگی و دلاور توانست باز همه قسمت های این کشور را زیر اداره واحدی درآورد و ایران کنونی از این جهت مدیون لیاقت و شجاعت اوست.

فتحعلی شاه

چون آقا محمدخان فرزند نداشت برادر زاده خود را که به نام جدش فتحعلی خوانده می شد و به این سبب او را "باباخان" می نامیدند ولیعهد کرده بود. او پس از کشته شدن آقا محمدخان، در سال 1212 در تهران برتخت نشست. چند سال اول شاهی او به زد و خورد با شورشیان و مدعیان سلطنت گذشت و فتحعلی شاه توانست همه را سرکوبی کند. دوران سلطنت او مصادف بود با کوشش کشورهای اروپایی برای دست یافتن برآسیا. از یک طرف دولت روسیه چشم طمع به خاک ایران دوخته بود و از جانب دیگر کشورهای انگلستان و فرانسه بر سر هندوستان باهم رقابت داشتند و می خواستند در ایران هم که سر راه هند قرار داشت نفوذ کنند. در این زمان کشورهای اروپا به سبب پیشرفت علم و صنعت بسیار نیرومند شده بودند. اما فتحعلی شاه و درباریان او قابلیت آن را نداشتند که این معنی را درک کنند و کشور ایران را به راه ترقی بیندازند.

جنگ اول ایران و روس

جنگی که می بایست میان آقا محمدخان قاجار با سپاه روس بر سر گرجستان روی دهد در پادشاهی فتحعلی شاه آغاز شد. سبب اصلی این جنگ ها آن بود که امپراطوران روسیه می خواستندولایت های ایران را بگیرند و مرزهای کشور خود را به خلیج فارس برسانند.

در زمان فتحعلی شاه سپاهیان روس ولایت گرجستان را که جزء ایران بود گرفتند و بعضی از شهر های دیگر قفقاز را هم تصرف کردند.

فتحعلی شاه پسر خود عباس میرزا را که ولیعهد او نیز بود به جنگ روس فرستاد و خود نیز از پی او رفت. جنگ های ایران و روس از سال 1219 قمری تا 1228 طول کشید. در این زدو خورد سپاهیان ایران دلاوری بسیار نشان دادند. سردار روسی که "سیسیانف" نام داشت در بادکوبه کشته شد وچندین بار سپاهیان روس از ایرانیان شکست یافتند. شجاعت عباس میرزا و کاردانی وزیرش میرزا بزرگ قائم مقام کار را بر روسیان دشوار کرد.

اما در این هنگام سپاهیان ایران سلاح جنگی خوب نداشتند و از فنون نظام جدید که در اروپا ایجاد شده بود بی بهره بودند. این دو امر سبب شد که آخر از روسیان شکست یافتند و سفیرانگلیس میانجی صلح شده در قریه گلستان از آبادی های قراباغ عهدنامه ای میان دو دولت ایران و روس بسته شد که به «عهدنامه گلستان» معروف است. به موجب این عهدنامه قسمت بزرگی از قفقاز یعنی گرجستان و باکو و دربند و شروان و قراباغ و گنجه وشکی از ایران جدا شد و به کشور روسیه پیوست و حق کشتیرانی در دریای خزر نیز از ایران گرفته شد.

جنگ دوم ایران و روس

چند سال بعد باز میان ایران و روس جنگ درگرفت. زیرا که روس ها به مسلمانان قفقاز آزار می رسانیدند و پیوسته ایشان به شاه و روحانیان از ستمکاری مأموران روس شکایت می کردند. آخر پیشوایان شیعه با کافران روس اعلان جهاد دادند و فتحعلی شاه هم چون روس ها بعضی از مواد عهدنامه گلستان را نقض کرده و در مرزها به خاک ایران تجاوز می کردند ناگزیر عباس میرزا را به جنگ ایشان فرستاد.

این بار هم عباس میرزا سردار کل سپاه شد و سپاهیان ایران دلاوری بسیار ظاهر کردند و بسیاری از شهرهای قفقاز را از چنگ سپاه روس بیرون آوردند. اما نفاق میان شاهزادگان و سرداران و نداشتن سلاح جدید و نرسیدن حقوق سپاهیان، سرانجام کار را برعباس میرزا دشوار کرد و ایرانیان با همه دلیری شکست یافتند. سپاهیان روس شهرهای ایروان و نخجوان را گرفتند و از رود ارس گذشتند و شهرهای تبریز و خوی هم به دست ایشان افتاد.

کوشش دلیرانه عباس میرزا برای جلوگیری از دشمن به سبب نداشتن اسلحه کافی بی ثمر ماند و روس ها به جنوب سرازیر شدند. آخر دولت ایران ناگزیر شد که شرایط صلح را بپذیرد و در قریه ترکمن چای دو دولت پیمانی بستند که به «عهدنامه ترکمن چای» معروف است.

به موجب این عهدنامه سراسر ولایت های ایران که در شمال رود ارس واقع بود با قسمتی از طالش به دولت روسیه واگذار شد و دولت ایران پذیرفت که ده کرور یعنی پنج میلیون تومان غرامت جنگ به روسیه بپردازد.

گذشته از این با عهدنامه ترکمن چای دولت روسیه در بسیاری از کارهای داخلی کشور ایران نفوذ و دخالت یافت. این جنگ ها از سال 1241 تا 1243 طول کشید و برای کشور ما زیان فراوان ببار آورد.

جنگ با دولت عثمانی

در این زمان سرزمین عراق عرب و بغداد و شام و عربستان همه در دست دولت عثمانی بود و فرمانروایان آن دولت با ایرانیانی که برای زیارت به کربلا و نجف، و برای مراسم حج به مکه می رفتند بدرفتاری بسیار می کردند. سرانجام فتحعلی شاه دو پسر خود عباس میرزا و محمدعلی میرزای دولتشاه را به جنگ عثمانی فرستاد و عباس میرزا ارمنستان را تسخیر کرد و محمدعلی میرزا عراق عرب را گرفت و به بغداد رسید. به خواهش دولت عثمانی عهدنامه ای میان دو کشور بسته شد و به موجب آن، دولت ایران ولایت هایی را که از عثمانیان گرفته بود پس داد، و ایشان تعهد کردند که دیگر با ایرانیان بدرفتاری نکنند.

جنگ های ایران و عثمانی در سال های 1235 تا 1238 یعنی فاصله میان دو جنگ ایران و روس روی داد.

محاصره هرات و مرگ عباس میرزا

قسمت بزرگی از افغانستان امروزی و شهرهای بخارا و سمرقند و خیوه و نواحی اطراف آنها که اکنون جزء کشورهای شوروی است متعلق به کشور ایران بود. در این زمان شورش هایی دراین سرزمین ها برپا شد و سرکشان به خراسان هم تاخت و تاز کردند. عباس میرزا به فرونشاندن این شورش شتافت و شهر هرات را محاصره کرد. اما بیماری مجالش نداد و آخر در سال 1249 در شهر مشهد درگذشت. فتحعلی شاه با آنکه پسران بسیار داشت محمد میرزا فرزند عباس میرزا را ولیعهد کرد و به فرمانروایی آذربایجان فرستاد و سال بعد خود شاه نیز درگذشت. (1250)

محمد شاه

‌پس ازمرگ فتحعلی شاه محمد میرزای ولیعهد به تدبیر و لیاقت وزیرش میرزا ابوالقاسم قائم مقام به تهران آمد و برتخت شاهی نشست. محمدشاه مردی بیمار و ناتوان بود. درزمان او شیرازه کارهای کشور از هم گسیخت. وزیر دانشمند خود قائم مقام را پس از یک سال به تحریک درباریان فاسد کشت و آخوندی ایروانی را که معلم او بود و خبری ازوضع دنیای آن روز نداشت به وزارت گماشت.

لشکر کشی به هرات

در زمان محمد شاه هنوز در مشرق ایران آشوب و شورش بود. محمد شاه لشکر به هرات فرستاد و آن شهر را محاصره کرد. اما انگلیسیان که در این زمان هندوستان را گرفته بودند و دستگاه دولتی ایران را زیر نفوذ روسیه می دانستند به فرمانروایی ایران بر افغانستان که همسایه هندوستان بود مایل نبودند. پس رسماً با محمد شاه از در دشمنی درآمدند و کشتی های جنگی خود را به خلیج فارس فرستادند و محمد شاه ناچار شد از محاصره هرات دست بردارد. در زمان محمد شاه شورش ها و آشوب هایی در ایران روی داد که از آن جمله شورش حسن خان سالار بود که در خراسان دعوی سلطنت می کرد.

دوران پادشاهی محمد شاه چهارده سال بود. حاج میرزا آقاسی همه کارهای کشور را در این زمان در دست داشت وچون شاه بیمار و ناتوان و وزیرش نادان و بی تدبیر بود سراسر کشور به پریشانی و بی نظمی گرفتار شد. مرگ محمد شاه در سال 1264 قمری روی داد.

ناصرالدین شاه

پسر بزرگ محمد شاه ناصرالدین نام داشت. دراین زمان رسم بود که همیشه ولیعهد فرمانروای آذربایجان باشد.

ناصرالدین میرزا پس از شنیدن خبر مرگ پدر از تبریز رو به تهران گذاشت. وزیری داشت به نام میرزا تقی خان امیرنظام که در رسیدن او به سلطنت کوشش فراوان کرد و لیاقت بسیار نشان داد. چون ناصرالدین شاه به تهران رسید و برتخت شاهی نشست او را «اتابک اعظم» و «امیرکبیر» لقب داد و وزارت خود را به او سپرد.

امیرکبیر

میرزا تقی خان امیرکبیر از بزرگترین مردان ایران در روزگار اخیر بود. این وزیر نامدار که راز پیشرفت اروپائیان را خوب دریافته بود و آرزوی ترقی ایران را در سر می پرورانید تا توان داشت کوشید که عقب ماندگی ایرانیان راچاره کند. در مدت سه سال که وزارت ناصرالدین شاه با او بود تا آنجا در پیشرفت ایران کوشش کرد که سال ها پیش از او این قدر ترقی در ایران حاصل نشده بود و پس از او نیز نشد.

امیرکبیر قدرت دولت مرکزی را که در زمان محمد شاه از میان رفته بود دوباره برقرار کرد. سرکشان را گوشمالی داد و سرتاسر کشور را از دزدان و راهزنان امن کرد. گنهکاران را به کیفر رسانید و خدمتگزاران را پاداش داد سپاه منظمی آراست که در هروقت آماده پیکار با گردنکشان داخلی یا دشمنان خارجی باشد، یک آموزشگاه عالی به نام "دارالفنون" بنیاد کرد و استادان خارجی را برای تدریس درآن به خدمت پذیرفت.

سرانجام درباریان که از قدرت او بیمناک شده بودند و راه سودجویی خود را بسته می دیدند از او نزد شاه بدگویی کردند و شاه جوان را به عزل او واداشتند. ناصرالدین شاه آن مرد بزرگ را به کاشان تبعید کرد و پس از چندی به کشتن او فرمان داد.

تجزیه خراسان

استان خراسان از شمال تا کنار رود جیحون (که در زمان های قدیم تر آن را "آمودریا" می خواندند) می رسید و از مشرق قسمت بزرگی از افغانستان امروزی را در برداشت.

قسمت شمال خراسان شامل ولایت های خوارزم و خیوه و مرو بوده و در قسمت مشرق هرات و حوالی آن به خراسان تعلق داشت. هروقت دولت های مرکزی ایران ضعیف می شدند امیران محلی در این قسمت ها قدرت می یافتند و گاهی سرکشی می کردند. بعد از نادرشاه امیران ازبک که طایفه ای از نژاد مغول بودند برشمال خراسان فرمانروا شدند و اگرچه بیشتر تابع پادشاه ایران بودند هرگاه فرصتی می یافتند گردنکشی می کردند و به کشتار و غارت در خراسان می پرداختند.

در زمان ناصرالدین شاه خان خیوه یاغی شد و تا سرخس پیش تاخت. اما از سپاهیان ایران شکست خورد و کشته شد.

چند سال بعد ترکمانان به خراسان تاختند. سپاهیان ایران برای سرکوبی ایشان به مرو رفتند. اما میان سرداران اختلاف افتاد و ایرانیان شکست یافتند.

دراین حال دولت روسیه که همیشه می خواست قسمت هایی از سرزمین ما را بگیرد به بهانه آنکه دولت ایران از عهده دفع شرارت ازبکان و ترکمانان برنمی آید به ترکستان لشکر کشید و شهرهای خیوه و تاشکند و سمرقند و بخارا را گرفت و از آن تاریخ این قسمت خراسان از ایران جدا شد و زیر فرمان دولت روس درآمد و مرزهای شمال شرقی ایران به صورتی که امروز هست درآمد.

واقعه هرات

حاکم هرات که از امیران محلی بود تا این زمان از والی خراسان فرمانبری می کرد. دولت انگلیس بر هندوستان دست یافته بود و می خواست بر افغانستان، که راه حمله روس ها به هند بود، نیز تسلط داشته باشد. حاکم قندهار با موافقت انگلیسیان به هرات حمله برد و حاکم هرات که ابتدا از ایران یاری خواسته بود خیانت کرد. ناصرالدین شاه حسام السلطنه را که والی خراسان بود به فتح هرات مأمور کرد و او، پس از چند ماه محاصره آن شهر را گرفت.

اما انگلیسیان که نمی خواستند ایران در آن نواحی فرمانروا باشد به خلیج فارس لشکر کشیدند و جزیره خارک و بندر بوشهر را گرفتند. آخر کار به آشتی کشید و قرار شد که ایران هرات را پس بدهد و سپاه انگلیس از جنوب ایران بروند. از آن زمان افغانستان از ایران جدا شد.

سپهسالار

پس از کشته شدن میرزا تقی خان امیرکبیر چند نفر به صدارت یعنی نخست وزیری رسیدند که همه نالایق و بی تدبیر بودند و کار کشور پریشان شد. چندی هم ناصرالدین شاه خود اداره کارها را بدست گرفت. سپس حاجی میرزا حسن خان سپهسالار را به صدارت گماشت.

این مرد دانا و لایق بود و می خواست دنباله کارهای امیر کبیر را بگیرد. شاه و درباریان را به فرنگ برد تا پیشرفت های فراوان کشورهای اروپا را به ایشان نشان بدهد. اما دشمنان نگذاشتند که بر سر کار بماند و پس از چندی شاه او را معزول کرد.

مسجد سپهسالار و عمارت مجلس شورای ملی را او ساخته است.

بیداری ایرانیان

در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه فساد دربار و دستگاه فرمانروایی به کمال شدت رسیده بود. مردم ایران از فرمانروایان ستم می‌دیدند و پریشانی وضع کشور و دخالت بیگانگان کم‌کم همه را ناراضی کرده بود گروهی از ایرانیان به اروپا رفته و ترقی کشورهای آن سرزمین را دیده بودند و بعضی در دانشگاههای اروپا درس خوانده و با دانش غربی که پایه و مایه این پیشرفت ها بود آشنا شده بودند. بعضی از پبیشوایان دینی هم که به میهن دلبستگی داشتند از بی سامانی کشور غمگین بودند. همه این طبقات، مردم را از علت بدبختی خود آگاه می کردند و کم‌کم گروه فراوانی از ایرانیان در پی آن برآمدند که از خودسری و خودرایی دستگاه فرمانروایی بکاهند و از کارهای زشت و زیان بخش درباریان که به نابودی کشور می کشید جلوگیری کنند.

ناصرالدین شاه که سرگرم خوشگذرانی بود، و صدراعظم یعنی نخست وزیرش، که میرزا علی اصغرخان امین السلطان نام داشت به جای آنکه در پی اصلاح کارها برآیند به آزادیخواهان و روشنفکران سخت گرفتند و کوشیدند تا جوش و خروش ملت را که جویا و خواهان آزادی و آسایش بود با زور فرو بنشانند.

کشته شدن ناصرالدین شاه

این سختگیری ها و ستمکاری ها مردم را خشمگین تر و گستاخ تر کرد. سرانجام یکی از ستمدیدگان که میرزا رضای کرمانی نام داشت روزی که شاه به زیارت حضرت عبدالعظیم رفته بود او را به ضرب گلوله کشت «1313 هجری قمری».

مظفرالدین شاه

پس از کشته شدن ناصرالدین شاه پسر او مظفرالدین میرزا که ولیعهد و حاکم آذربایجان بود از تبریز به تهران آمد و برتخت نشست.

مظفرالدین شاه مردی بیمار و ناتوان بود. امین السلطان را همچنان به وزارت گماشت، و کارها پریشان تر و کشور ویران تر شد. شاه پس از هفت ماه امین السلطان را معزول کرد و میرزا علی خان امین الدوله را به صدارت گماشت و این مرد که دانا و آزادیخواه بود خواست که کار کشور را اصلاح کند. اما به زودی از صدارت خلع شد و باز امین السلطان بر سر کار آمد. این بار چون خزانه کشور خالی مانده بود مبلغی از کشورهای بیگانه وام گرفتند و بیشتر آن در سفری که شاه برای معالجه به فرنگستان رفت خرج شد.

کم‌کم کار با خرسندی مردم بالا گرفت و مظفرالدین شاه امین السلطان را از کار برداشت و شاهزاده عین الدوله را صدراعظم کرد.

جنبش مشروطه خواهی

عین الدوله در آغاز کار به آزادیخواهان روی خوش نشان می داد و ایشان را می فریفت و به اصلاح کارها امیدوار می کرد. اما زود روش دیگر پیش گرفت و به خودرایی و سختگیری با مردم آزادیخواه پرداخت. مردم به جان آمدند و چند تن از پیشوایان دینی هم به مبارزه با استبداد برخاستند و مردم را به پایداری برای رسیدن به آرزوی خود و کوتاه کردن دست فرمانروایان ستمکار واداشتند. عین الدوله خواست با زور سپاهیان مردم را پراکنده کند. پیشوایان دینی با پیروان خود نخست به حضرت عبدالعظیم و سپس به قم رفتند و گروهی از آزادیخواهان هم به سفارت انگلیس پناهنده شدند.

در این زمان دو دولت روس و انگلیس که هردو در ایران نفوذ داشتند در این قیام دخالت کردند. روسیان طرف درباریان مستبد را گرفتند و انگلیسیان مشروطه خواهان را تشویق می کردند.

آخر کار شورش به آنجا رسید که مظفرالدین شاه ناچار عین الدوله را معزول کرد و درماه جمادی الثانیه سال 1324 قمری فرمان مشروطیت به امضای شاه رسید.

شاه که سخت بیمار بود چند ماه پس از امضای فرمان مشروطیت درگذشت. پسر او محمدعلی میرزا که فرمانروای آذربایجان بود از تبریز به تهران آمد و برتخت نشست.

محمدعلی شاه سوگند خورده بود که با اساس مشروطیت مخالفت نکند. اما در دل هرگز نمی خواست که قدرت را از دست بدهد. پس از چندی، کشمکش میان شاه با نمایندگان مجلس و آزادیخواهان بالا گرفت و کار به زد و خورد کشید. به فرمان محمدعلی شاه سربازان روز 23 جمادی الاولی سال 1326 قمری مجلس را به توپ بستند. گروهی از روزنامه نویسان و واعظان و نمایندگان مجلس را گرفتند. بعضی را کشتند و بعضی را زندانی کردند و بار دیگر استبداد برقرار شد. اما آزادیخواهان شهرهای دیگر از پا ننشستند. در تبریز مردم شوریدند و با سپاهان دولتی به جنگ پرداختند و دو تن از سرکردگان و شورشیان تبریز که ستارخان و باقرخان نام داشتند پایداری و دلیری بسیار از خود نشان دادند. مردم گیلان هم به پیکار با استبداد برخاستند و ایل بختیاری به فرماندهی علی قلی خان سردار اسعد رو به تهران گذاشتند.

در روز 27 جمادی الاخری سال 1327 قمری سپاهیان آزایخواهان به تهران رسیدند و پایتخت را فتح کردند. محمدعلی شاه ناچار از سلطنت استعفا کرد و به سفارت روس پناه برد.

احمد شاه

پس از خلع محمدعلی شاه پسر بزرگ او که بیش از دوازده سال نداشت به نام احمد شاه به سلطنت انتخاب شد و عضدالملک که رئیس طایفه قاجار بود نایب السلطنه شد.

در زمان احمدشاه وضع کشور پریشان تر از پیش بود. دو کشور روس و انگلیس در همه کارها دخالت می کردند و نمی گذاشتند کشور ایران سر و سامانی بگیرد. دولت ایران برای ترتیب دادن به کار مالیه و درآمد کشور یک امریکایی را به نام شوستر به خدمت پذیرفت. روس ها که از منظم شدن کشور ما راضی نبودند به دولت ایران پیغام دادند که هرچه زودتر باید مستشاران امریکایی را بیرون کند و بعد هم بی اجازه و رضایت سفیران روس و انگلیس کسی از خارجیان را به خدمت نپذیرد. سپس لشکریان روس برای اجرای این منظور به ایران تاختند. نمایندگان مجلس این پیشنهاد تهدید آمیز را رد کردند و ملت آماده دفاع شد. اما دولت که خود را ناچار دید مجلس را بست و شرایط روس ها را پذیرفت و شوستر از ایران بیرون رفت.

در این میان جنگ جهانگیر اول درگرفت و با آنکه کشور ما بی طرف بود سپاهیان روس و انگلیس و عثمانی در خاک ما تاخت و تاز کردند و آسیب و زیان بسیار رسانیدند. کار دخالت بیگانگان در امور ایران و ناتوانی دولت به آنجا رسید که روس و انگلیس بی آنکه دولت ایران بداند این کشور را میان خود به دو منطقه نفوذ قسمت کردند.

در سال 1336 قمری در کشور روسیه که تا آن زمان با استبداد اداره می شد انقلابی روی داد و بر اثر آن دولت انگلیس خواست تمام کشور را زیر نفوذ خود بگیرد. اما نه ایرانیان به این خواری تن در دادند و نه کشورهای دیگر جهان با آن موافقت کردند.

در این موقع که در هرگوشه کشور شورشی برپا شده بود فرمانده سپاهیانی که برای سرکوبی شورشیان گیلان مأمور شده بود به پایتخت برگشت و در سوم اسفند سال 1299 شمسی دولت را برانداخت و اختیار کارها را در دست گرفت.

این فرمانده رضاخان میرپنج بود که چندی بعد به نام رضا شاه پهلوی برتخت نشست.

برافتادن خاندان قاجار

رضاخان پس از فتح تهران وزیرجنگ و فرمانده کل سپاهیان ایران شد و سپس به "ریاست وزرا" یعنی نخست وزیری رسید. احمد شاه از آغاز این قیام به اروپا رفته بود. رضاخان که سردار سپه لقب یافت در منظم کردن وضع کشور لیاقت و دلیری فراوان نشان داد. در نهم آبان 1304 شمسی مجلس شورای ملی احمد شاه را از سلطنت خلع کرد و اندکی بعد مجلس مؤسسان رضاخان سردار سپه را به نام "رضا شاه" برتخت سلطنت ایران نشانید.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد